طمع بی انگاره ی کافه بازان و سازان این عهد
آن روزها که آغاز کرد کسی نمی دانست که چیست و چه می کند...
آن گاه بعد از نیم دهه فعالیت آنها که فقط در سراشیب مقلد بودن و شهوت نو گرایی دست به هر اثر کشی و قلم کشی و آدم کشی می زنند به این دیار دزدانه سر زدند و آنچه باید و نباید را ربودند.
اینکه قدرت از آن سزمایه داران است سخن حال نیست که از ازل اینگونه بر ما گذشته است.
سخت است که در محل سابق کافه سپید و سیاه، کافه ای برقرار می شود که به نام که نه فقط ، به ارزشهای آن نیز حمله ور می شود... کاش خبر می داشتید که حق این مجوز چگونه صادر شده است و حکم چه بوده که دست و پای سکنان کافه را نیز بسته است و از مدیریت گرفته تا تمامی پرسنل را به چه حال و روزی کشانده...
من از این به بعد دلواپس زنده ماندنمان نیز هستم که کم کم ما را خفه هم خواهند کرد...
در این روزها که می شنویم از یاقت آباد و تجریش و کرج... مکانهایی هم نام ما و گاه هم شکل ما دایر شده است و نگران نیستیم که اگر گشایش وضع و حال کافه های فرنگی تهران را به نوعی رفتار کاراکتر ساز هم توانستیم رسانیم اما اینکه در کنار ما ( دو قدمی ما) در محل قبلی ما ، دست به انحراف و تقلید می زنند... این از مضایای برج نشینان است که زاغه ها را نیز به برج فرا می خوانند تا آنچه در سر دارند را به هر بهانه ای در ذهن آنان بکوبند و اقتدار خویش را مزین کنند به تابلوی فقط اینجانب...
حال آنانکه ما را شناسند دو گانه نمی اندیشند و در انتخاب دو دل نیز نخواهند شد ... شاید در اولین نگاه خواهید دانست که از بزک و دوزک بازی ها بسیار فاصله دارد و اندیشه ی سادگی در کجا به سر می برد.
کافه نامه ۴ نیز از این تقدیر شوم دور نبود و با پیچ و خمهای این روزها، چاپ و انتشارش به بعد از ۱۵ فروردین کشانده شد...
در احوال ما اگر شریک هستید، پا به بی اندیشگی و میل نا تمیز کنارمان مگذارید.
رها۱۳۸۸۱۵
( انجمن ادبی و هنری کافه سپید و سیاه)
دلمان می خواهد