بعيد نيست كه بعضي از برج نشينان به آز مي افتند كه بي نوايان را گاه چون شير هاي سير بي حوصله كه به فتنه آهوان را به ملعبه مي گيرند با پشت پا، زنجير چرخان دستشان را به هر سو دراز مي كنند... ما را نيز سر سوي لگام كند.

عجب سودايي ست اين رسوايي هاي بي مقدار مقدارزادگان...!

بختي ست بي مثال كه ياوه كده ي كناريمان كز نام مان بي اجازه و رخصت ، دوباره سازي نام كرده است و شيطان درون خويش را چنان محيا كرده است كه بر هر چيز تاراج را نبوغ شهرتش چون پاساژي در خيابان ... بر افروزد وز هيچ نعره گري و گستاخي ترسي ندارد كه تا خرخره ي نبيره هايش سكه پارو  كرده است و چون طمع با هرزگي ملاقات كند بي واسطه دچار كلاشي مغز مي شود...

حال نمي دانيم از جان اندك ما اينها چه مي خواهند؟

وگر هم گاه هستيد به اعتراض از اين بهتان ها و بي روايي ها از آن لانه ي موش كه جويدن را هنوز به اتمام نرسانده است،دوري جوئيم.